ماشینم رو صبح بردم پنچرگیری . سجاد ، صاحب تعویض روغنی آشناست و مشتری قدیمی رستوران( غذای همیشگیش چلو کباب کوبیده بره است !) . اتفاقا شب قبلش دیده بودمش که با خانومش و بچه کوچکش با موتور تو خیابون بودن . همینطوری سر صحبت باز شده بود منم سوال کردم ماشین خودت چیه؟ گفتم یه ساینا داشتم فروختم خرج سرطان خون مادرم کردم و مادرم هم فوت شد و در ادامه گفت خواهر بزرگم هم با همین سرطان فوت شده .

کوتاه و خلاصه  بگم:

اگه قرار باشه عمر من با سرطان تموم بشه نمیزارم هیچ کس بفهمه و درگیر بیماری من بشه .

با هر بار شیمی درمانی یک بار بمیرم و زنده بشم ، چند روز ِ عمرم رو با بدبختی طی کنم و تمام پس انداز خانوادم رو خرج عمر ناقابل خودم کنم . مردونه دو روز عمر رو شاد زندگی میکنم و تن به درمان ناقص سرطان نمیدم که هی بمیرم و هی زنده بشم !

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها