صدای اذان ضربان قلبم رو تنظیم میکنه مخصوصا

اذان انتظار روح الله کاظم زاده .

رستوران ما تقریبا یه جای لوکس ولی خودمونیه ! ظهر یا غروب هر کدوم اگه یادم نره و پای رایانه باشم حتما اذون رو میزارم داخل سالن پخش شه حالا هر تیپ مشتری میخواد داخل مغازه باشه .

بعضی وقتا شیطون میاد تو جلدم که حالا اینا با این قیافه هاشون اذون میزاری بدشون میاد ، یا مثلا اینا قیافه هاشون به مذهبی ها میخوره اذون بزار خوششون بیاد ! ولی مگه آدم باید کاراشون برای اینکه کسی خوشش بیاد یا بدش بیاد انجام بده ؟ خیلی وقته تمرین میکنم که وقتی کاری درسته به این فکر نکنم که کی بدش میاد ( ممکنه توهین بشنوم ) یا کی خوشش میاد ( ممکنه تعریف کنن و مغرور شم و ریا قاطی کار بشه ) .

پ ن :

میگن بازار خرابه ، ما فقط با صداقت و جنس مرغوب و قیمت مناسب تو همین بازار هم فروش خوبی داریم هم مشهور شدیم . تو همین ماه آینده فاز جدیدی رو کلید میزنم و یه فلافلی سلف سرویس تو مغازه کناریه رستوران راه اندازی میکنم .

از این مدل مشتری ها زیاد داریم ، دیروز یه خونواده تهرانی اینجا بودم دیزی و چلو کباب خوردن . وقتی اومد حساب کنه گفت یزد ، کاشان ، سه روز قشم و. هر جا هر چی خوردیم آشغال بود اینجا عجیب خوشمزه بود . گفتم والله اینجا رستوران نیست ، شما مهمان خونه ی ما هستید با مرغوبترین گوشت و برنج و . دست پخت خانگی

به زودی یه پست میزنم با این عنوان : چطور کاسبی کنیم یا چطور پولدار شدم !


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها